کلبه عرفان

کلبه عرفان

۵۷ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو


ای حیات دوستان در بوستان بی‌من مرو


ای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متاب


ای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرو


این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است


این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو


ای عیان بی‌من مدان و ای زبان بی‌من مخوان


ای نظر بی‌من مبین و ای روان بی‌من مرو


شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید


من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌من مرو


خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل


تو گلی من خار تو در گلستان بی‌من مرو


در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است


همچنین در من نگر بی‌من مران بی‌من مرو


چون حریف شاه باشی ای طرب بی‌من منوش


چون به بام شه روی ای پاسبان بی‌من مرو


وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود


چو نشان من تویی ای بی‌نشان بی‌من مرو


وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی


دانش راهم تویی ای راه دان بی‌من مرو


دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق

ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو

نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه

بماند بین ما این رازها بینی و بین الله!

من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه

برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه

...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه



مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود
چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه

عاقبت پر میشود این حفره ها ...

از من و تو، از من و ما ، از شما ...

یک نه، ده نه ، صد دهان دارد زمین

عشق خوردن ، عشق بلعیدن بسی دارد زمین ...



خدایـــــا !

" مــدعیــان رفــاقــت " ، هـر کـدام تـا " نقطــه ای " همراهنـد .

عـده ای تـا " مـــرز مــال " ،

عـده ای تـا " مــرز جــان " ،

عـده ای تــا " مــرز آبـــرو " ،

و همگــان تـا " مــرز ایــن جهـــان " .
.

.

تنهــا تـویـی کــه همـــواره می مـــانی " ای یگــانه پروردگــار مــن "...

" الهــی و ربـی مـن لی غیــرکــــــ ".


برخی را نخست دل پیر می شود


و برخی را نخست جان


و برخی در جوانی پیر اند .....!


اما جوانی دیر آید..


دیر پاید...!

خـــدای خــــوبــــم...!!


خطا از مــن است...!!


می دانـــــــم...!!


از من که سالهاست گفته ام...!!


* ایاک نعبد *...!!...


اما به دیگران هم دلسپرده ام...!!


... از مـن که سالهاست گفته ام...!!


* ایاک نستعین*...!!


اما به دیگران هم تکیه کرده ام...!!


اما رهایــم نـــکن...!!


بیش از همیــــشه دلتنــــــگم...!!


به انــــدازه ی تمـــام روزهای نبــــودنم...!!


خبر از دلتنگی های من چطور؟

و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند...

خبرش رسیده که مرده اند؟

هیچ سراغ دلم را میگیری؟

کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟

مچاله ام از دلتنگی؟

آه... که هیچ کلاغی نساختیم میان هم

وجدانت راحت...

خبرهای من به تو نمی رسد...