کلبه عرفان

کلبه عرفان

دریافت کتاب
حجم: 7.7 مگابایت

توضیح مختصری در مورد رقص سماع در مولویه  

دریافت

حجم: 14.5 کیلوبایت




روزی دروغ به حقیقت گفت :

مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم

حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد .

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند
وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد .

دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت .

از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است .
اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود...
 

شمع می سوزدو پروانه به دورش ما که می سوزیم و پروانه نداریم چه کنیم






ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی
در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی
چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی
چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی
در روح نظر کردی چون روح سفر کردی
از خلق حذر کردی وز خلق جدا رفتی
رفتی تو بدین زودی تو باد صبا بودی
ماننده بوی گل با باد صبا رفتی
نی باد صبا بودی نی مرغ هوا بودی
از نور خدا بودی در نور خدا رفتی
ای خواجه این خانه چون شمع در این خانه
وز ننگ چنین خانه بر سقف سما رفتی



نباشد همی نیک و بد پایدار         همان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدی         همه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت         بدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهان‌خدای         تو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بد         ز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستن         که نیکی نشاید ز کس خواستن
وگر بد کنی، جز بدی ندروی         شبی در جهان شادمان نغنوی
نمانیم کین بوم ویران کنند         همی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرین         چو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شود         کنام پلنگان و شیران شود