خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست/ساقى کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار/کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موئیست هوش دار/غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
معنى آب زندگى و روضه ء ارم/جز طرف جویبار و مى خوشگوار چیست
مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند / ما دل به عشوه ء که دهیم اختیار چیست
راز درون پرده چه داند فلک ، خموش/اى مدعى نزاع تو با پرده دار چیست
سهو و خطاى بنده گرش اعتبار نیست/معنى عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست/تا در میانه خواسته ء کردگار چیست
آمد بهار ای دوستان ،منزل سوی بستان کنیم | تا بخت در رو خفته را ،چون بخت سروستان کنیم | |
همچون غریبان چمن بیپا روان گشته به فن | هم بسته پا هم گام زن عزم غریبستان کنیم | |
جانی که رست از خاکدان نامش روان آمد روان | ما جان زانوبسته را هم منزل ایشان کنیم | |
ای برگ قوت یافتی تا شاخ را بشکافتی | چون رستی از زندان بگو تا ما در این حبس آن کنیم | |
ای سرو بر سرور زدی تا از زمین سر ورزدی | سر در چه سیر آموختت تا ما در آن سیران کنیم | |
ای غنچه گلگون آمدی، وز خویش بیرون آمدی | با ما بگو چون آمدی، تا ما ز خود خیزان کنیم | |
آن رنگ عبهر از کجا وان بوی عنبر از کجا | وین خانه را در از کجا تا خدمت دربان کنیم | |
ای بلبل آمد داد تو من بنده فریاد تو | تو شاد گل ما شاد تو کی شکر این احسان کنیم | |
ای سبزپوشان چون خضر ای غیبها گویان به سر | تا حلقه گوش از شما پردر و پرمرجان کنیم | |
بشنو ز گلشن رازها، بیحرف و بیآوازها | برساخت بلبل سازها ،گر فهم آن دستان کنیم | |
آواز قمری تا قمر بررفت و طوطی بر شکر | می آورد الحان تر جان مست آن الحان کنیم |
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان
ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بیمن مرو
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو
چون حریف شاه باشی ای طرب بیمن منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من تویی ای بینشان بیمن مرو
وای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بیمن مرو
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها بینی و بین الله!
من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه
برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه
...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه
مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود
چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه
خـــدای خــــوبــــم...!!
خطا از مــن است...!!
می دانـــــــم...!!
از من که سالهاست گفته ام...!!
* ایاک نعبد *...!!...
اما به دیگران هم دلسپرده ام...!!
... از مـن که سالهاست گفته ام...!!
* ایاک نستعین*...!!
اما به دیگران هم تکیه کرده ام...!!
اما رهایــم نـــکن...!!
بیش از همیــــشه دلتنــــــگم...!!
به انــــدازه ی تمـــام روزهای نبــــودنم...!!